۰۹ آبان ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۱۷:۱۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۰۸۹۸۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۶ - ۰۹-۰۸-۱۴۰۴
کد ۱۱۰۸۹۸۳
انتشار: ۰۹:۲۶ - ۰۹-۰۸-۱۴۰۴

 از هیاهوی جنگ تا صلح پایدار؛ روایت یووال نوح هراری از پیمان‌های صلح در خاورمیانه 

 از هیاهوی جنگ تا صلح پایدار؛ روایت یووال نوح هراری از پیمان‌های صلح در خاورمیانه 
یووال نوح هراری، اسرائیلی است و خیلی‌ها می‌خواهند بدانند آیا موضع او در آثارش، بازتابی از صهیونیسم یا سیاست رسمیِ اسرائیل دارد یا نه؟ واقعیت این است که هراری صهیونیست سیاسی یا مذهبی به‌معنای مرسوم نیست. او خود را یهودی سکولار، تاریخ‌دان و انسان‌گرا معرفی می‌کند

  عصر ایران؛ لیلا احمدی ( ترجمه و تحلیل)- یووال نوح هراری (Yuval Noah Harari)، تاریخ‌دان و اندیش‌مند سرشناس، در مقاله‌ای در روزنامه‌ واشنگتن‌پست، با نگاهی تحلیلی و تاریخی به جایگاه پیمان‌های صلح در خاورمیانه می‌پردازد. 

   او با رجوع به ریشه‌های کهن دیپلماسی صلح — از معاهده‌ی مصر و امپراتوری حِتّیان در سده‌ سیزدهم پیش از میلاد تا توافق‌های معاصر اسرائیل با کشورهای عربی — بر این نکته تأکید دارد که دوام صلح نه از راه غلبه‌ نظامی، که از رهگذر کشف منافع مشترک و درک متقابل از ضرورت هم‌زیستی حاصل می‌شود.

  هراری یادآور می‌شود در هیاهوی جنگ‌ها و بحران‌های سیاسی دو سال اخیر، آنچه کمتر به چشم آمد، پایداری بی‌سروصدای همین معاهدات بود؛ ثباتی آرام و ماندگار که بی‌آن‌که در مرکز توجه رسانه‌ها باشد، به حفظ توازن منطقه یاری رساند. 
او از این «موفقیت خاموش» به‌عنوان الگویی یاد می‌کند که می‌تواند الهام‌بخش دیگر مناطق بحرانی جهان باشد. از نگاه هراری، صلح پایدار بر پایه‌ قدرت‌نمایی نظامی بنا می‌شود، بلکه بر بنیان خرد جمعی و اشتراک منافع ملت‌ها شکل می‌گیرد؛ اصلی که در تجربه‌ خاورمیانه قابل مشاهده است.

  هراری که خود در سال ۱۹۷۶ در حیفا متولد شده  دکتری خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرده و  اکنون استاد تاریخ دانشگاه عبری اورشلیم است و شهرت جهانی‌اش را مدیون سه‌گانه‌ پرفروش خود است: «انسان خردمند» (Sapiens) درباره‌ تاریخ نوع بشر، «انسان خداگونه» (Homo Deus) درباره‌ آینده‌ی انسان در عصر هوش مصنوعی و «۲۱ درس برای قرن ۲۱» که به چالش‌های اخلاقی و سیاسی معاصر می‌پردازد.

 هراری در آثارش، تاریخ را نه صرفاً رشته‌ای درباره گذشته، که ابزاری برای درک روندهای در حال شکل‌گیری می‌داند. او بر این باور است که روایت‌های جمعی، اسطوره‌ها و باورهای مشترک، ستون‌های تمدن انسانی‌اند. در حوزه‌ سیاست جهانی نیز دیدگاهی عقل‌گرایانه و فراملی دارد و بر اهمیت همکاری میان کشورها در برابر بحران‌های جهانی چون جنگ، تغییر اقلیم و فناوری‌های نو تأکید می‌کند.

  او از منتقدان پوپولیسم، ملی‌گرایی افراطی و سلطه‌ فناوری بر زندگی بشر است و در نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش تلاش می‌کند نسبت میان قدرت، آگاهی و انسانیت را بازاندیشی کند. نگاه هراری تلفیقی از تاریخ‌نگری کلاسیک و دغدغه‌های فلسفی مدرن است.

  ترجمه مقاله واشنگتن‌پست پیش‌روی شماست و سپس شرح و تحلیل مترجم ارائه می‌شود.
------------------------------------
 
نوح هراری؛ موفقیت خاموش پیمان‌های صلح در خاورمیانه-   جنگی که در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغازشد، نشان داد  پیمان‌های صلح خاورمیانه، برخلاف تصور عمومی، استوار و قابل اتکاست. 

یووال نوح هراری

حماس با آغاز حمله‌ به اسرائیل، هیچ پیمان صلحی را نقض نکرد؛ چون هرگز چنین توافقی را امضا نکرده بود و همیشه آشکارا از هدف خود برای نابودی اسرائیل سخن می‌گفت. دو سال پس از این حمله، همه معاهداتی که اسرائیل با همسایگان عرب بسته بود، پابرجا ماند و هیچ‌یک از طرف‌های عرب، این پیمان‌ها را نقض نکردند.

   حماس امیدوار بود یورش آن روز، موجی از حملات گستردهٔ عربی را علیه اسرائیل برانگیزد، اما چنین نشد. فقط نیروهایی به اقدام مستقیم علیه اسرائیل دست زدند که اساساً موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند. در مقابل، مصر به پیمان صلح ۱۹۷۹ پای‌بند ماند، اردن توافق ۱۹۹۴ را حفظ کرد و کشورهای عرب حوزهٔ خلیج فارس نیز به تعهدات‌شان در قالب توافق‌های ۲۰۲۰ وفادار ماندند. حتی در میانهٔ جنگ، برخی از این کشورها همکاری نظامی با اسرائیل را افزایش دادند؛ چنان‌که در آوریل ۲۰۲۴ و ژوئن ۲۰۲۵، نیروی هوایی اردن با هشدارهای زودهنگام از سوی کشورهای خلیج فارس، پهپادها و موشک‌ها به مقصد اسرائیل را رهگیری کرد.

  تشکیلات خودگردان فلسطین نیز، با وجود فشارهای شدید حماس و تحریک‌های دولت اسرائیل و شهرک‌نشینان در کرانهٔ باختری، مسیر خود را از درگیری جدا کرد. در داخل اسرائیل هم، شهروندان عرب به‌رغم پیش‌بینی‌ها، به جای شورش به یاری همسایگان یهودی‌شان شتافتند. بسیاری در جریان حملات اولیهٔ حماس، برای نجات جان قربانیان اقدام کردند و برخی در این راه کشته شدند؛ از جمله عبدالرّحمان النصره و عوّاد دراوشه که هنگام امدادرسانی در جشنوارهٔ موسیقی نُوا جان باختند.

  دو سال پس از آن ماجرا، هزاران شهروند عرب اسرائیلی در بیمارستان‌ها، نهادهای دولتی، نیروهای پلیس و حتی یگان‌های نظامی به خدمت ادامه داده‌اند و رهبران جامعهٔ عرب نیز مکرراً کشتار ۷ اکتبر را محکوم کرده و خواستار صلح شده‌اند.

 توان نظامی اسرائیل بدون شک در حفظ صلح با کشورهایی چون مصر و اردن نقش مؤثری داشته است؛ بااین‌حال، تجربهٔ دو سال گذشته آشکار ساخت که برتری نظامی به‌تنهایی نمی‌تواند ثبات درازمدت را تضمین کند. اسرائیل در روز آغاز جنگ، از لحاظ نظامی دست بالا را داشت، اما همین برتری نتوانست مانع از وقوع درگیری شود یا در نهایت، اهداف جنگی‌اش را محقق سازد.

 برای آنان که امنیت اسرائیل را تنها در نابودی توان نظامی دشمنان بالقوه می‌جویند، تجربهٔ مصر گواهی روشن است. کشوری که زمانی بزرگ‌ترین تهدید برای اسرائیل به‌شمار می‌رفت، امروز با بیش از یک میلیون نیروی نظامی و مرزی طولانی با اسرائیل، همچنان قدرتی قابل‌اعتناست. با این‌همه، هیچ سیاستمدار عاقلی در تل‌آویو به حملهٔ پیش‌دستانه علیه مصر نمی‌اندیشد. اجماع عمومی بر این است که پایبندی به پیمان صلح، عاقلانه‌تر و تضمین‌کنندهٔ امنیتی واقعی‌تر برای هر دو طرف است.

 از هیاهوی جنگ تا صلح پایدار؛ روایت یووال نوح هراری از پیمان‌های صلح در خاورمیانه 
  
  خاورمیانه را معمولاً با جنگ و خشونت می‌شناسند، اما همین سرزمین، زادگاه مفهوم «پیمان صلح» بوده است. لوحی سفالی از حدود ۲۳۵۰ سال پیش از میلاد، نخستین پیمان شناخته‌شده را میان دو شهر سوری، اِبلا و آبارسال، ثبت کرده است. یکی از نمونه‌های روشن‌تر نیز در حدود ۱۲۵۹ پیش از میلاد میان امپراتوری‌های مصر و حِتّی بسته شد؛ پس از هفتاد سال نبردهای خونین، دو قدرت پذیرفتند به مرزهای یکدیگر احترام بگذارند و در زمان نیاز به یاری هم بشتابند. 

 [م. اِبلا و آبارسال شهرهای باستانی در منطقهٔ امروزی سوریه بودند. ابلا که بین حدود ۲۵۰۰ تا ۲۲۵۰ پیش از میلاد شکوفا شد، مرکز مهم سیاسی و اقتصادی با شبکه‌های گستردهٔ تجاری بود. آبارسال با ابلا تعامل دیپلماتیک داشت و لوح‌های سفالی‌اش، پیمان‌ها و اتحادهای دو شهر را ثبت کرده‌اند.]

[م. امپراتوری حِتّی(Hittite Empire)، یکی از قدرت‌های بزرگ عصر برنز، در حدود هزارهٔ دوم پیش از میلاد در آناتولی و شمال سوریه شکل گرفت و بیش از چند سده بر این مناطق فرمانروایی کرد. این امپراتوری با سازماندهی نظامی پیشرفته، دیپلماسی فعال و ساختار اداری منسجم، توانست کنترل سرزمین‌های وسیع و متنوعی را در دست گیرد. حِتّیان در زمینه‌های معماری، حقوق و هنر نیز پیشرو بودند و با امپراتوری‌های همسایه، به ویژه مصر، روابط پیچیده‌ای متشکل از رقابت و همکاری داشتند. فروپاشی این امپراتوری در پایان هزارهٔ دوم به دلایل داخلی و فشار مهاجمان خارجی اتفاق افتاد، اما میراث فرهنگی و سیاسی‌اش در تاریخ خاور نزدیک بر جای ماند.]

در متن پیمان آمده بود: «فرزندان ما در برادری و صلح خواهند زیست و سرزمین‌های مصر و حِتّی تا ابد در آرامش خواهند بود.»

  این پیمان نزدیک به یک سده دوام آورد؛ تا آن‌که امپراتوری حِتّی، نه در پی دشمنی با مصر، که به سبب بحران‌های درونی و هجوم اقوام تازه‌نفس، فروپاشید. با این‌همه، مصر در واپسین سال‌های حیات آن امپراتوری، به جای بهره‌گیری از ضعف متحدش، برای یاری‌رسانی به حِتّی‌ها غلات فرستاد تا از قحطی جان به‌در برند. روشن است که انگیزهٔ دو قدرت در پایبندی به این صلح، صرفاً بیم از جنگ نبود، بلکه آگاهی به منافع مشترکی بود که آرامش را به سود هر دو می‌کرد. در واقع، دوام هر پیمان صلح، نه بر نیروی شمشیر، که بر خرد و مصلحت مشترک استوار است.

  امروز هم در پرتو جنگ‌های دو سال گذشته، باید مراقب بود تا «توفیق خاموش» پیمان‌های صلح خاورمیانه در غبار انفجارها گم نشود. پیمان‌هایی که اسرائیل با همسایگان عرب امضا کرده، آزمونی بی‌سابقه را از سر گذرانده‌اند و همچنان پابرجا مانده‌اند. این واقعیت، پس از دهه‌ها دشمنی، نشانه‌ای روشن است از امکان زیست مسالمت‌آمیز حتی در منطقه‌ای که از دیرباز میدان ستیز بوده است. چنان‌که فرانک سیناترا در وصف نیویورک سروده، "اگر صلح بتواند در خاورمیانه پایدار بماند، پس در هر نقطه‌ای از جهان نیز می‌تواند ریشه بدواند."

[م. فرانک سیناترا (۱۹۱۵–۱۹۹۸) خواننده، بازیگر و آهنگساز آمریکایی بود که به «صدا و سبک جاودانهٔ جاز و پاپ» شهرت داشت. اشاره هراری به ترانهٔ معروف «نیویورک نیویورک» است که سیناترا در سال ۱۹۷۹ خواند. بیت اصلی ترانه چنین است: اگر بتوانم آن‌جا موفق شوم، هر جای دیگری هم موفق خواهم شد.]
 ----------------------------------- 
یادداشت مترجم:

یووال نوح هراری در یادداشت تازه‌اش در واشنگتن‌پست، مسیر متفاوتی را دنبال می‌کند. او می‌گوید در خاورمیانه، جایی که همگان جنگ را انتظار دارند، صلحی خاموش و پایدار برقرار است و از پیمان‌هایی حرف می‌زند که در گذر از بحران‌ها مقاوم مانده‌اند.

هراری، تاریخ‌پژوه اسرائیلی و نویسندهٔ کتاب‌های پرفروشی چون انسان خردمند، انسان خداگونه، ۲۱ درس برای قرن ۲۱، ما انسان‌های توقف‌ناپذیر و نِکسوس در مقاله‌ جدیدش تلاش می‌کند تصویری دقیق و واقع‌بینانه از ثبات سیاسی در منطقه‌ای پرتنش ارائه دهد.

یووال نوح هراری؛ تاریخ‌پژوهِ کل‌نگر

هراری با نگاهی فراتر از تحلیل‌های سنتی، تاریخ، فلسفه و آینده‌پژوهی را به هم می‌آمیزد تا الگوهای بلندمدتِ حیات بشری را شناسایی کند. او در این مقاله نیز از رویدادهای سیاسی آغاز می‌کند، اما مسیر تحلیلش به سوی الگوهای تمدنی و اجتماعی پیش می‌رود؛ از الواح سومری و پیمان‌های باستانی گرفته تا صلح مصر و اسرائیل و همکاری‌های امنیتی جدید میان اردن و کشورهای خلیج فارس.

دیدگاه هراری بیش از آنکه بر جزئیات روزمره تمرکز کند، به روندها و سنت‌های دیرپای منطقه می‌نگرد و می‌کوشد نشان دهد که صلح، گرچه کمتر دیده می‌شود، اما بخش طبیعی تاریخ خاورمیانه است.

از خاور نزدیک باستان تا پیمان‌های امروز

هراری مقاله را با اشاره به نخستین پیمان‌های صلح ثبت‌شده در جهان آغاز می‌کند و از توافق دو دولت‌شهر سوری در ۲۳۵۰ پیش از میلاد سخن می‌گوید. سپس به پیمان هیتی–مصر در قرن سیزدهم پیش از میلاد می‌پردازد، پیمانی که هفتاد سال پس از جنگ‌های خونین میان دو امپراتوری بسته شد و نزدیک به یک قرن دوام آورد.

او می‌گوید همان‌طور که در گذشته قدرت‌ها برای بقا از دشمنی به همکاری رسیدند، کشورهای امروز خاورمیانه نیز دریافته‌اند صلح نه بر پایه آرمان‌گرایی، بلکه از ضرورت و منافع مشترک زاده می‌شود. این مقدمه تاریخی، مبنایی فلسفی برای تحلیل مقاله فراهم می‌آورد: صلح، استثنا نیست؛ بلکه سنتی دیرپا در خاورمیانه است.

پیمان‌هایی که آزمون بحران‌ها را پس داده‌اند

حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بزرگ‌ترین آزمون برای پیمان‌های صلح منطقه بود. حماس هرگز معاهده‌ای امضا نکرد و امید داشت سایر دولت‌های عرب را به مناقشه بکشد.

کشورهایی که پیمان صلح با اسرائیل داشتند یعنی مصر (۱۹۷۹)، اردن (۱۹۹۴)، امارات و بحرین (۲۰۲۰) عهدشکنی نکردند و کشورهای خلیج فارس در انتقال اطلاعات امنیتی به تل‌آویو مشارکت داشتند.

واقعیت کلیدی مقاله این است که در جهان پرتنش امروز، پیمان‌های صلح پابرجا هستند و این موضوع، دستاوردی تاریخی محسوب می‌شود.

جامعه فلسطینی و وفاداری مدنی

هراری به واکنش فلسطینیانِ ساکن اسرائیل نیز توجه می‌کند. او معتقد است که به‌رغم پیش‌بینی‌های برخی تحلیل‌گران، شهروندان عرب اسرائیل در بحران اخیر شورش نکردند و به حمایت از همسایگان یهودی‌شان پرداختند. ده‌ها پزشک، پرستار، کارمند دولت و افسر پلیس از جامعه عرب اسرائیل در دو سال اخیر نقش مهمی در حفظ نظم و خدمات عمومی داشتند.

هراری این رفتار را نشانه شکل‌گیری قرارداد اجتماعی جدیدی میان دولت اسرائیل و شهروندان عرب می‌داند؛ چیزی که رسانه‌ها کمتر درباره آن گزارش داده‌اند.

قدرت نظامی در برابر عقل سیاسی

هراری نقش قدرت نظامی را نفی نمی‌کند؛ پیمان‌های مصر و اردن بر اساس احترام متقابل و بازدارندگی شکل گرفتند، اما تجربه جنگ غزه نشان داد که قدرت نظامی به‌تنهایی تضمین‌کننده امنیت پایدار نیست. اسرائیل در آغاز جنگ، برتری مطلق داشت، اما نتوانست اهدافش را به‌طور کامل محقق کند.

او می‌نویسد: «اگر امنیت صرفاً با نابودی دشمن حاصل می‌شد، چرا اسرائیل اقدام به نابودی مصر نکرد؟» و پاسخ می‌دهد که عقل سیاسی، بین جنگ و صلح، مسیر سوم را می‌جوید؛ پیمان و توافق.
  
پیام جهانی هراری

هراری فراتر از خاورمیانه نگاه می‌کند و موفقیت پیمان‌ها را الگویی جهانی می‌داند. او یادآور می‌شود که پیمان‌های موفق از مصر تا بحرین و از اردن تا مراکش به‌رغم پیش‌داوری‌ها، دهه‌ها دوام آورده‌اند. بنابراین اگر صلح در یکی از پرتنش‌ترین نقاط جهان ممکن شده، امکان آن در سایر مناطق نیز وجود دارد.

آیا هراری بیش از حد خوش‌بین است؟


بله و خیر. او تأکید دارد  پیمان‌ها دوام یافته‌اند، اما این به معنای صلح کامل و برقراری عدالت اجتماعی نیست. زیر پوست این توافق‌ها، رقابت، بی‌اعتمادی و تنش‌های پنهان وجود دارند. تحلیل او دقیق است، اما تمرکز بر «دوام توافق‌ها» ممکن است تصویر خشونت و نابرابری ساختاری را کم‌رنگ کند.

بی‌توجهی به اِشغال سرزمینی و نابرابری ساختاری در تحلیل

هراری بیشتر بر روابط بین‌دولتی تمرکز کرده و کمتر به ریشه‌های انسانی، سرزمینی و تاریخ اشغال فلسطین توجه کرده است. این نقطه‌ضعف جدی تحلیلی مقاله است، زیرا برخی بحران‌ها و واکنش‌های اجتماعی بدون در نظر گرفتن این عوامل قابل فهم نیستند.

پیام اصلی مقاله 

مهم‌ترین پیام مقاله‌ این است که صلح، نتیجه آرمان‌گرایی نیست، بلکه برآمده از درکِ منافع مشترک، مدیریت بحران، عقلانیت جمعی و گذر زمان است.

مخاطب واقعی مقاله 

به نظر می‌رسد مخاطب او، جامعه بین‌المللی و نخبگان غربی باشند که خاورمیانه را ذاتاً مملو از خشونت می‌بینند. هراری قصد دارد این تصویر را اصلاح کند و نشان دهد توافق‌های بلندمدت و عقلانی ممکن است.

 جایگاه تاریخی تحلیل هراری 

او به سنت اندیشه صلح‌طلبانه (از کانت تا فوکویاما) تعلق دارد، ولی نگاهش واقع‌گرایانه و انسان‌محور است، نه ایدئولوژیک. تمرکز بر عقلانیت، قرارداد و دوام، وجه تمایز او با سایر نظریه‌پردازان است.

پیام اخلاقی و اجتماعی مقاله 

هراری نشان می‌دهد صلح واقعی گاه بی‌صدا رخ می‌دهد و جامعه، با همکاری و رعایت قرارداد اجتماعی، می‌تواند منافع مشترک را حفظ کند.

تحلیل هراری یادآور می‌شود در جهان پرهیاهوی کنونی، دستاوردهای بزرگی در سکوت رخ می‌دهند. صلح در خاورمیانه شاید پرجلوه نباشد، اما واقعی است؛ پیمان‌هایی که آزمون سخت جنگ را پشت سر گذاشته‌اند، نشانه بلوغ سیاسی و عقلانیتِ منطقه‌اند.

پیمان‌های صلح اسرائیل با کشورهای عرب نمونه‌ای از توافق‌های موفق بر اساس منافع مشترک، احترام متقابل و عقلانیت جمعی هستند. نخستین نمونه مهم، پیمان صلح مصر و اسرائیل (۱۹۷۹) بود؛ سپس پیمان اردن و اسرائیل (۱۹۹۴) و در نهایت توافق‌های ابراهیم (۲۰۲۰) میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس. این پیمان‌ها به‌رغم نقدهایی که بر آن‌ها وارد است، مانع جنگ‌های گسترده شدند و مسیر همکاری‌های اقتصادی، فرهنگی و امنیتی را هموار کردند.
  
سکوت تاریخی و چشم‌پوشی از فجایع فلسطینیان

نویسنده به دوام پیمان‌های صلح میان اسرائیل و کشورهای عرب تأکید می‌کند، اما تحلیل او در این زمینه با ضعف بسیار مهمی روبه‌رو است: چشم‌پوشی نسبت به فجایع انسانی، کشتار و تضییع حق سرزمینی فلسطینیان.

 از هیاهوی جنگ تا صلح پایدار؛ روایت یووال نوح هراری از پیمان‌های صلح در خاورمیانه 

هراری بر روابط بین‌دولتی تمرکز دارد و عمدتاً موفقیت دیپلماتیک پیمان‌ها را برجسته می‌کند، اما کمتر به واقعیت‌های روزمره فلسطینیان، شهرک‌سازی‌های غیرقانونی، محدودیت‌های رفت‌وآمد، محاصره غزه و خشونت‌های نظامی توجه دارد. او هیچ‌گاه به ابعاد انسانی این بحران نپرداخته و تبعات اجتماعی، اقتصادی و روانیِ اشغال سرزمین فلسطین را بررسی نمی‌کند.

از منظر نقادانه، این نوع کلان‌نگری دو اثر مهم دارد:

۱- بی‌توجهی به عدالت اجتماعی و حقوق بشر: 
دوام پیمان‌ها ممکن است نشان‌دهنده عقلانیت بین‌دولتی باشد، اما صلح واقعی بدون رعایت حقوق انسانی و تضمین عدالت برای طرف‌های ضعیف‌تر ممکن نیست.

۲. تصویر ناقص از صلح: 
ارائه تصویر مثبت از ثبات دیپلماتیک، بدون پرداختن به سرکوب و نابرابری ساختاری، می‌تواند خواننده را به برداشت اشتباه سوق دهد؛ گویا صلح و عدالت به‌طور همزمان تحقق یافته‌اند، در حالی که حقیقت نشان می‌دهد صلحِ میان دولت‌ها گاهی با ادامه ظلم و تبعیض برای مردم محلی همراه است.

در نتیجه، نگاه هراری گرچه واقع‌گرایانه و تحلیلی است، اما نمی‌تواند جای‌گزین بررسی‌های جامعِ انسانی و حقوق‌بشری شود. این فقدان، نقطه‌‌ضعف و خلأ تحلیلی جدی محسوب می‌شود که خواننده را از درک کاملِ چالش‌های خاورمیانه و پیچیدگی‌های انسانی‌اش محروم می‌سازد.

صلح خاموش یا سرسپردگی راهبردی؟

هراری در تحلیل خود بر دوام پیمان‌های صلح میان اسرائیل و کشورهای عرب تأکید می‌کند و این موضوع را دستاوردی تاریخی و هوشمندانه می‌داند؛ با این حال، نگاه دقیق‌تر نشان می‌دهد این توافق‌ها همراه با وابستگی به سیاست‌ها و راهبردهای تمامیت‌خواهانه آمریکا شکل گرفته‌اند و دوام آن‌ها لزوماً به معنای تأمین منافع واقعی کشورهای منطقه نیست.

از دهه‌های گذشته، ایالات متحده نه صرفاً میانجی که بازیگر اصلی در تدوین و حفظ این پیمان‌ها بوده است. حمایت نظامی، کمک‌های اقتصادی و فشار دیپلماتیک آمریکا، کشورها را به مسیر مشخصی هدایت کرده که غالباً مطابق با منافع واشنگتن و نه الزامات داخلی یا منطقه‌ای آن‌ها بوده است. پیمان مصر و اسرائیل (۱۹۷۹) و پیمان اردن و اسرائیل (۱۹۹۴) مثال‌هایی بارز از این واقعیت‌اند. این توافق‌ها تا حد زیادی بر پایه تضمین‌های امنیتی و کمک‌های اقتصادی آمریکا شکل گرفتند و اگر حمایت واشنگتن نبود، دوام آن‌ها قابل تصور نبود.

باید توجه کرد دوام پیمان‌ها لزوماً به نفع کشورهای منطقه نیست. بسیاری از این کشورها مجبور شده‌اند منافع استراتژیکِ کوتاه‌مدت یا حساسیت‌های داخلی را قربانی کنند تا در چارچوب سیاست‌های آمریکایی باقی بمانند. برای نمونه، محدودیت در اقدامات نظامی علیه اسرائیل یا پذیرش فشارهای واشنگتن برای مقابله با ایران، گاهی با منافع واقعی امنیت ملی آن‌ها در تعارض بوده است.

صلح به قیمت سرسپردگی

پای‌بندی کشورهای عرب به پیمان‌ها، در بسیاری موارد، بیشتر نشانه‌ پیروی از نظم بین‌المللی دیکته‌شده از سوی قدرت برتر است تا دستاوردی مستقل و خردمندانه. این واقعیت می‌تواند به تضعیف اعتبار داخلی حکومت‌ها و ایجاد نارضایتی اجتماعی بینجامد.

نقش محدود رسانه‌ها و تحلیل‌گران

هراری در مقاله‌اش کمتر به این بعد راهبردی توجه کرده و تصویری تقریباً ایده‌آل از دوام پیمان‌ها ارائه می‌دهد. واقعیت این است که صلح منطقه‌ای بدون در نظر گرفتن نفوذ خارجی و فشار قدرت‌های فرامنطقه‌ای، قابل فهم نیست و برخی تصمیمات دیپلماتیک ممکن است مصالح واقعی مردم را تأمین نکند. در نتیجه، دوام پیمان‌ها را نباید صرفاً به عنوان دستاورد تاریخی یا توفیقِ عقلانیت سیاسی قلمداد کرد. این توافق‌ها نمونه‌ای از تعامل پیچیده میان منافع منطقه‌ای و فشار قدرت‌های فرامنطقه‌ای هستند و تحلیل کامل آن‌ها نیازمند توجه به محدودیت‌های ناشی از وابستگی به نظم جهانی است.

غرب‌محوری و چشم‌پوشی از ائتلاف‌های موازی

یکی دیگر از نقاط ضعف تحلیل هراری، تمرکز صرف بر پیمان‌های صلح با اسرائیل و نگاه غرب‌محور اوست. او عمدتاً روابط میان اسرائیل و کشورهای عرب را بررسی می‌کند و کمتر به پیمان‌ها و ائتلاف‌های موازی در منطقه و نقش قدرت‌های شرقی توجه دارد.

در دو دهه اخیر، کشورهای خاورمیانه نه فقط با اسرائیل که با یکدیگر و با بازیگران شرقی، از جمله چین، روسیه و ترکیه، همکاری‌های امنیتی، اقتصادی و دیپلماتیک برقرار کرده‌اند.
  
ائتلاف‌های موازی مانند همکاری‌های اقتصادی و نظامی ایران و چین، پیمان‌های نظامی روسیه با برخی کشورهای عربی و همچنین شبکه‌های امنیتی منطقه‌ای در خلیج فارس، نمونه‌هایی از این واقعیت‌اند.

نادیده گرفتن این لایه‌های موازی، از جامعیت تحلیل می‌کاهد.

تصویر ناقص از ثبات منطقه‌ای: هراری ثبات پیمان‌های غربی را به عنوان الگو نشان می‌دهد، در حالی که تحولات واقعی منطقه، تحت تأثیر چندین محور موازی و پیچیده است که گاهی با منافع غرب در تضاد قرار دارند.

غرب‌محوری تحلیلی: تمرکز بر پیمان‌های «دوستان آمریکا» باعث شده نگاه او نسبت به واقعیتِ چندقطبی منطقه محدود شود و نقش فاکتورهای غیرغربی، از جمله تهدیدات و فرصت‌های شرقی، کمرنگ جلوه کند.

عدم درک تعاملات قدرت: بدون توجه به این ائتلاف‌های موازی، تحلیل هراری می‌تواند خواننده را به این تصور سوق دهد که یگانه مسیر صلح و ثبات منطقه‌ای، توافق با اسرائیل و پذیرش هدایت آمریکا است؛ غافل از آنکه قدرت‌های شرقی نیز در شکل‌دهی نظم منطقه‌ای نقش تعیین‌کننده دارند.

در نهایت، نگاه غرب‌محور هراری باعث می‌شود تحلیل او چه از نظر تاریخی و چه از نظر ژئوپلیتیکی ناقص باشد؛ خواننده صرفاً بخشی از معادله پیچیده منطقه را می‌بیند و نمی‌تواند تمام تحولات و توازن‌های قدرت خاورمیانه را درک کند.

صلح واقعی در برابر پیمان‌های دیکته‌شده

تحلیل هراری، تاریخی و کل‌نگر است، با نگاهی تکامل‌محور شکل گرفته و عدالت‌محوری را به حاشیه می‌راند. او دوام پیمان‌های صلح میان اسرائیل و کشورهای عرب را دستاوردی تاریخی و نشانه بلوغ سیاسی می‌داند، اما چشم خود را بر فجایع انسانی، کشتار، نسل‌کشی و تضییع حق سرزمینی فلسطینیان بسته است. تمرکز بر دوام پیمان‌ها، مسیر طولانی تاریخ و سازوکارهای دیپلماتیک، باعث می‌شود رنج گروه‌های ضعیف و ستمدیده کمتر دیده شود و تصویر صلح موفق، ناقص و حتی گاه فریبنده باشد. نگاه تکامل‌محور، با اینکه روندهای بلندمدت و تطور سیاسی را به خوبی نشان می‌دهد، نمی‌تواند جای عدالت، حقوق بشر و رفاه مردم را بگیرد؛ به ویژه زمانی که این صلح در بستر اشغال، تبعیض و محدودیت‌های شدید انسانی تحقق یافته باشد.

از سوی دیگر، دوام این پیمان‌ها با وابستگی به سیاست‌ها و فشارهای قدرت‌های فرامنطقه‌ای، به ویژه آمریکا همراه است. کمک‌های اقتصادی و نظامی، هدایت دیپلماتیک و بازدارندگی متقابل، کشورها را به مسیر مشخصی هدایت کرده که اغلب با منافع واقعی ملی یا امنیت مردم مطابقت نداشته است. بسیاری از توافق‌ها بیش از آنکه محصول عقلانیت مستقل منطقه‌ای باشند، نمونه‌ای از سرسپردگی راهبردی به نظم بین‌المللی دیکته‌شده بوده‌اند. این وضعیت نشان می‌دهد دوام پیمان‌ها لزوماً با رفاه، توسعه ملی یا امنیت انسانی همسو نیست و صلحی که بر اساس فشار خارجی برقرار می‌شود، نمی‌تواند پایدار و عدالت‌محور باشد.

نویسنده پیمان‌های موازی یا ائتلاف‌های شرقی منطقه را تقریباً نادیده گرفته است. همکاری‌های امنیتی و اقتصادی با روسیه، چین و قدرت‌های دیگر، شبکه‌ای از روابط چندقطبی ایجاد کرده‌اند که نقشی تعیین‌کننده در ثبات یا بی‌ثباتی منطقه دارند. نادیده گرفتن این لایه‌ها، تحلیل او را محدود و تک‌بعدی کرده و تصویری کامل از توازن قدرت و پیچیدگی‌های ژئوپلیتیکی را ارائه نمی‌دهد.

در این میان، گروه‌های تندرو منطقه نیز نقش مهمی در پیچیدگی ماجرا و خلق فجایع انسانی دارند. این گروه‌ها با نابخردی، افراط‌گرایی و تمرکز بر بحران‌های فراملی، امنیت منطقه را تهدید می‌کنند، به فجایع انسانی دامن می‌زنند و مسیر توسعه ملی و دموکراسی را مختل می‌کنند. این بازیگران افراطی به جای سرمایه‌گذاری بر توسعه داخلی، ارتقای رفاه مردم و ساختارهای دموکراتیک، منطقه را به چرخه خشونت، جنگ و بحران‌های بین‌المللی گرفتار کرده‌اند.

صلح واقعی، برخلاف پیمان‌های دیکته‌شده یا تحمیلی، باید درون‌زا، مبتنی بر دموکراسی، عدالت اجتماعی و منافع ملی باشد. تنها زمانی می‌توان به ثبات و صلح پایدار رسید که مردم در فرآیند تصمیم‌گیری مشارکت داشته باشند، منابع ملی بهبود یابند و حاکمیت بر اساس منافع جمعی و رعایت حقوق همه اقشار شکل گیرد. صلحی که صرفاً با فشار خارجی یا به سبب ائتلاف‌های راهبردی برقرار شده، ممکن است ظاهر آرامی داشته باشد، اما بنیادش سست است و در بزنگاه بحران‌ها فرو می‌ریزد.

بنابراین، در تحلیل خاورمیانه نمی‌توان تنها به دوام پیمان‌ها بسنده کرد. صلح واقعی، ترکیبی از عقلانیت سیاسی، عدالت اجتماعی، توسعه ملی و دموکراسی واقعی است و باید از فشارهای بیرونی و سلطه گروه‌های افراطی مستقل باشد؛ چیزی که نگاه تکامل‌محور و غرب‌محور هراری از آن غافل مانده است.
  
یووال نوح هراری، اسرائیلی است و خیلی‌ها می‌خواهند بدانند آیا موضع او در آثارش، بازتابی از صهیونیسم یا سیاست رسمیِ اسرائیل دارد یا نه؟

واقعیت این است که هراری صهیونیست سیاسی یا مذهبی به‌معنای مرسوم نیست. او خود را یهودی سکولار، تاریخ‌دان و انسان‌گرا معرفی می‌کند و در سخنرانی‌ها و مقالاتش بارها از ملی‌گرایی افراطی و خشونت‌طلبی دینی انتقاد کرده است. هراری معتقد است آینده بشر باید فراتر از مرزهای قومی و مذهبی تعریف شود و انسان‌ها باید خود را بخشی از نوع بشر بدانند، نه از ملت یا دین خاص.

برخی روشنفکرانِ عرب و منتقدان، او را به بی‌تفاوتی نسبت به رنج فلسطینی‌ها متهم کرده‌اند. هراری معمولاً در آثارش از مناقشه فلسطین و اسرائیل به‌طور مستقیم سخن نمی‌گوید و همین سکوت باعث شده نگاهش را «وابسته و غیرمنتقد» بدانند. او خود را متفکری جهانی و فراتر از سیاست‌های روز معرفی می‌کند، اما گاه زبان و چارچوب تحلیلی‌اش آشکارا غرب‌محور و سیاست‌زده است.

نگاه او به جهان در بسیاری از مقالات و مصاحبه‌هایش، مخصوصاً در سال‌های اخیر (به‌ویژه پس از جنگ غزه و اوکراین)، از موضع تمدن لیبرال غربی بیان می‌شود. او آینده بشر را در گرو حفظ نظم لیبرال جهانی و همکاری میان کشورهای «دموکراتیک» می‌داند، درحالی‌که نسبت به جهان جنوب و کشورهای درگیر استعمار یا اِشغال، لحنی پدرسالارانه یا هشداردهنده دارد. همچنین در تحلیل‌هایش از مخاطرات جنگ، فناوری یا فروپاشی نظم جهانی، تقریباً هیچ اشاره‌ای به نقش تاریخی اسرائیل در منازعات خاورمیانه یا اشغالگری در فلسطین نمی‌کند. این سکوتِ گزینشی باعث شده شماری از منتقدان بگویند هراری به‌صورت ضمنی در خدمتِ «روایت غالب غرب» است؛ روایتی که اسرائیل را بخشی از جهان دموکراتیک می‌نمایاند و خشونت ساختاری‌اش را نادیده می‌گیرد.

پیامدهای دوگانهٔ پیمان‌های صلح اسرائیل با اعراب

پیمان‌های صلح اسرائیل با کشورهای عربی، از کمپ‌دیوید (۱۹۷۸) میان مصر و اسرائیل گرفته تا پیمان ابراهیم (۲۰۲۰) با امارات، بحرین، مراکش و سودان، از مهم‌ترین تحولات سیاسی خاورمیانه‌اند. این توافق‌ها پیامدهای پیچیده و چندوجهی داشته‌اند و با مزایا و معایبی همراهند.

مزایای پیمان‌های صلح اسرائیل با اعراب
۱. کاهش نسبی تنش‌های نظامی: پایان جنگ‌های مستقیم با مصر و اردن و شکل‌گیری دوره‌ ثبات در مرزها.

۲. گسترش همکاری‌های اقتصادی و فناوری: اسرائیل با برخی کشورهای عربی در حوزه‌های کشاورزی، آب، انرژی و فناوری همکاری‌های گسترده‌ای آغاز کرده است.

۳. ارتقای جایگاه دیپلماتیک کشورهای عربی، به‌ویژه امارات که خود را میانجی نوین منطقه معرفی می‌کند.

۴. کاهش وابستگی به قدرت‌های نظامی خارجی: برخی کشورها با عادی‌سازی روابط، امنیتشان را در مسیر همکاری منطقه‌ای جست‌وجو می‌کنند.

 معایب پیمان‌های صلح اسرائیل با اعراب

۱. نادیده‌گرفتن مسئلهٔ فلسطین: این پیمان‌ها بدون تحقق خواسته‌های اساسی مردم فلسطین منعقد شده‌اند که می‌تواند نوعی مشروعیت‌بخشی به اشغال باشد.

۲. افزایش شکاف در جهان عرب: روابط کشورهای مخالف عادی‌سازی (مانند الجزایر و عراق) با امضاکنندگان توافق تیره‌تر شده است.

۳. وابستگی امنیتی به اسرائیل و غرب: برخی منتقدان می‌گویند این توافق‌ها استقلال سیاسی دولت‌های عربی را کاهش داده‌اند.

۴. افزایش ناامنی اجتماعی داخلی: مخالفت افکار عمومی در جهان عرب با عادی‌سازی، گاه به بی‌اعتمادی نسبت به حکومت‌ها انجامیده است.

پیمان‌های صلح اسرائیل با کشورهای عربی در ظاهر گامی به‌سوی ثبات منطقه‌ای‌اند، اما تا زمانی که عدالت برای فلسطینیان برقرار نشود و خواست افکار عمومی، منافع ملت‌های عرب و توازن واقعی قدرت نادیده گرفته شود، راهی به صلح عادلانه و پایدار نمی‌برند و ابزاری برای مدیریت منازعه به سود اسرائیل خواهند بود.

سخن آخر
فرانک سیناترا گفته بود: «اگر بتوانی در نیویورک دوام بیاوری، هر جای دیگری هم می‌توانی.» می‌توان این سخن را در سیاست چنین بازتاب داد: اگر صلح بتواند در خاورمیانه پابرجا بماند، در سراسر جهان نیز می‌تواند ریشه بدواند، به‌شرط آنکه بر عدالت، همکاری و احترام متقابل استوار باشد، نه بر ترس و توازن قدرت و چه‌بسا «اگر نیویورک آرام بگیرد»، جهان بتواند به صلح و ثبات برسد.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha
5 محصول کشاورزی از فهرست عوارض آب مجازی حذف شد وریا غفوری به دیدار استقلال و آلومینیوم نرسید هوای ۴ شهر خوزستان در وضعیت «قرمز»  برقراری پرواز مستقیم تهران _ وین از دوشنبه روسیه: نه اروپا و نه کی‌یف راه حلی عادلانه برای بحران اوکراین ندارند امام جمعه رشت: جامعه باید به فرهنگ فاطمی بازگردد پاسخ پروفسور سمیعی در خصوص وضعیت صابر کاظمی امام جمعه یزد: خشکسالی و گرانی نتیجه غفلت از استغفار است وکیل پژمان جمشیدی مسافرت او خود به کانادا را تأیید کرد: قضات دادگاه تجدیدنظر، مستندات را که دیدند قرار بازداشت را لغو کردند اسرائیل؛ بزرگترین تظاهرات علیه سربازی اجباری طلبه های یهودی (+عکس) امام جمعه کرمانشاه: دشمن تمرکزش را روی ناامید کردن ملت ایران گذاشته است تکذیب ادعاها درباره مرخصی به یک محکوم امنیتی ادعای فایننشال تایمز: یادداشت روسیه باعث لغو نشست ترامپ با پوتین شد هاآرتص: ارتش اسرائیل در طول جنگ غزه بیش از ۱۰ هزار کشته و زخمی داشت تماس تلفنی وزیر خارجه مصر با عراقچی و گروسی درباره برنامه هسته‌ای ایران